معنی روح بخش
فارسی به انگلیسی
Life-Giving
واژه پیشنهادی
حل جدول
مفرح
عربی به فارسی
روح , جان , روان , رمق , روحیه , جرات , روح دادن , بسرخلق اوردن
لغت نامه دهخدا
روح. (اِخ) ابن یسار یا یساربن روح. نام یکی از صحابه است. (از قاموس الاعلام ترکی). شاید همان روح بن سیار باشد. رجوع به روح بن سیار شود.
روح. (اِخ) ابن ابی بحر. نام پدر حسین بن روح یکی از نواب اربعه ٔ حضرت حجت. رجوع به حسین بن روح و خاندان نوبختی تألیف عباس اقبال ص 214 شود.
روح. (اِخ) ابن سیار، یا سیاربن روح. بعضی او را از جمله ٔ صحابه گفته اند. (از تاج العروس).
روح. (اِخ) ابن عبدالاعلی، مکنی به ابوهمام. او را پنجاه ورقه شعر است. (از الفهرست ابن الندیم). و رجوع به ابوهمام روح شود.
روح. (اِخ) ابن عبید شامی، مکنی به ابویحیی. تابعی و محدث است.
روح. [رَ] (ع ص، اِ) ج ِ رائح. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به رائح شود.
روح. (اِخ) ابن عائذ. محدث است و از ابی العوام روایت دارد. (از تاج العروس).
روح. (اِخ) ابن فضل بصری، نزیل طائف. از حمادبن سلمه حدیث شنید. (از تاج العروس).
بخش بخش
بخش بخش. [ب َ ب َ] (اِ مرکب) پاره پاره. (غیاث اللغات) (آنندراج). حصه حصه و بهره بهره. (ناظم الاطباء).
- بخش بخش کردن، قسمت کردن. (ناظم الاطباء). تجزیه کردن. (یادداشت مؤلف).
فارسی به عربی
خارصین، خیال، روح، شبح، ظهور
معادل ابجد
1116